اعدام صدام+ عید قربان

¦

امروز هم صدام اعدام شد وقتی فکرشو می کنم میبینم این دنیا به هیچکی وفا نداره یه زمانی با اون ابهت چه کارها که نکرد چه جنایت ها و حالا که مرد و هزاران نفرین در پشتش
ادم می تونه خیلی درسا بگیره
می تونین از اینجا فیلم اعدامشو ببینین
**********************
راستی فرا رسیدن عید قربان و همزمانی اونو با کریسمس رو به همه تبریک می گم

شب یلدا تون پر نور

¦

حکایت جالبیست که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند

امیدوارم شب یلدای پرنوری داشته باشید و هندونه هاتون قرمز و ارزون باشه

پیش زمینه های فکری ما

¦

یکی از آشناها می گفت که واسم خواستگار اومده و یکی از شروطش هم این بوده که خان مآینده من نباید بیرون کارک نه و اگرم که بخواد بیرون کار کنه فقط می تونه فرهنگی باشه و دختره می گفت که من نمی تونم با همچین مردی زندگی گنم و اینکه من شاید ت ویه جای دیگه استخدام شدم و از طرز فکرش خوشم نیومده در اینحا با دو بدبینی یا همون به قول خودم پیش زمینه فکری مواجه می شویم یکی اینکه خواستگاره فکر می کنه شغلهای آزاد و شرکتی از نظر محیطشغلی برای خانما مناسب نیست و این بر می گرده به افکار اون مرد که یه جاهایی شنیده و یا خونده که مثلا کارمندهای شرکت ها مورد سوء استفاده قرار می گیرن و یا اینکه بخاطر تعصبات مذهبی اجاره همکاری با مردان رو نمی تونه بده
دیگری اینکه پیش زمینه فکری دختره که در اینجا فکر میکنه که فرد مرد نظر فرد مناسبی نمی تونه براش باشه و در مواجهات بعدی نیز با این پیش زمینه فکری با این خواستگاره مواجه می شه و اینکه نمی تونه قضاوت منصفانه ای فارغ از این فکر(که این اقا بد بینه و نمی خ.اد من در جای دیگری کار کنم)داشته باشه و هیچ وقت در فکر این نیست که شاید این فرد محاسن دیگری داشته باشه و اینکه شاید بتونم درمورد این فکر اشتباهش توجیهش کنم
این مورد رو می تونیم به قشر بازیگران و کلا سینما گران نیز تعمیم بدیم و اینکه فکر میکنم به خاطر همین پیش زمینه های فکری که در ما بوجود آمده در حال حاضر یه بدبینی عمومی نسبت به جامعه سینماگران بخاطر اون
CDهای کذایی بوجود آمده و کلا در فکر این نیستن که آیا این CD صحت داره و یا اینکه آیا این CD می توه توجیه پذیر باشه؟ و اینه فکر میکنن تمامی قشر بازیگران آدمای بوالهوسی هستند و مشکل دارن
من می گم که آدمی نباید در روبرو شده با دیگران با پیش زمینه های فکری قضاوت کنه و اینکه این گونه افکار ممکنه باعث نوعی شستشوی مغری بشه که افراد را در قضاوتهای منصفانه دچار اشتباه کنه .

یه جای شنیدم که می گن آدم بدبین می تونه 21 نفر بدبین کنه ولی آدم خوشبین فقط می تونه 7 نفرو خوشبین کنه

در مورد CD اون بازیگر اگر هم که حقیقت داشته من فکر میکنم کار اشتباهی نیست یعنی اینکه میخوام بگم یه کار خصوصی بوده و اینکه دزدیده شده ربطی به اون نداره – ممکنه هزاران نفر نیز از این CD ها داشته باشن اما جزء حریم خصوصی افراده و اگر یه زمانی دزدیده بشه دلیل نمی شه افراد بد باشن یا فاسد

یاد

¦



آن تشنه جوان
از بوی ما رمیده آهوی بدگمان
شاید هنوز
با گردن سفید بلندش بر تپه غروب
نزدیک یورت خلوت ما ایستاده است
شاید هنوز
شامه سپرده است به بوهای ناشناس
و گوش داده است به اصوات دور دست

پته کسی رو رو آب ریختن

¦

کسی می دونه پته کسی رو رو آب ریختن یعنی چی؟
امروز صبح که شبکه دو برنامه صبحگاهی مردم ایران سلام رو پخش می کرد با یه خانم پته دوز مصاحبه می کرد و راجعه به معنی پته کسی رو رو آب ریختن سوال کرد که گفت: یعنی تقلب کسی رو بر ملا کردن
در زمانای قدیم برای اینکه بدونن پته کسی مرغوبه و از نخها و رنگهای مرغوب استفاده کرده یا نه پته طرف رو رو آب میا نداختن اگه که رنگ می داد معلوم بود که جنسش تقلبیه و اینگونه شده که جزو ضرب المثلهای ایرانی در آمده
**********
این از ادبیات
به جای واژه غلط علاقمند واژه درست علاقه مند رو بنویسیم

دروغ نفاق صداقت

¦

دیروز با یکی از دوستام سر موضوع صداقت و دروغ و اینکه معمولا افراد تحت چه شرایطی دروغ می کن و یا صداقت افرادو چطوری می تونستین درک کنیم و تشخیص بدیم بحث می کردیم
می گفت من از دروغ بدم می آد و اینکه واقعا نمی تونم آدمای دروغگو رو تحمل کنم و...
داشتم به این موضوع فکر می کردم که آئما چطور می تونن دروغ بگن و یا تحت چه شرایطی ممکنه دروغ بگن و اینکه صادق بودن و صداقت کجا می تونه معنا پیدا کنه
من فکر میکنم که آدمایی که دروغ می کن یکیش بخاطر نداشتن اعتماد به نفسه و اینکه همش فکر می کنه طرف مقابلش از خودش برتره و یا از لحاظ مادی بالاتره و چون در شرایط پایینتری قرار داره سعی میکنه با دروغ گفتن کمبودهاشو جبران کنه و شاید هم با غلو کردن (بلوف زدن)
اما بعضی دیگر تلاش می کنن حقایقو وارونه جلوه بدن و یا اینکه طرف مقابلشو فریب بده تا به خواسته هاش برسه که این نو دروغ به نظر من می تونه همراه با ریا و تزویر باشه و خیلی کثیف و خطرناکه

در مورد صداقت نیز می تونم بگم که افرادی که دارای اعتماد به نفس بالایی هستن و اینکه ارزش ها و ضد ارزش ها واسشون معنا داشته باشه و یا اینکه به مخاطبش احترام بزاره می تونه فرد صادقی باشه و اینکه بتونه با طرفش صادقانه حرف بزنه و بتونه باهاش راحت باشه و اینکه در مورد افکارش و اسرارش بتونه بدون هیچ تردیدی حرف بزنه و انتظار جواب معقولی داشته باشه
و در آخر هم می خوام بگم که ارزشی بودن صداقت و یا ضد ارزش بودن دروغ و نفاق جزو اصولیست که در کلیه جوامع پذیرفته شده می باشد و اختصاص به قشر و آیین خاصی نداره

¦

http://doxdo.net/sharto/p488/
می شه گفت نوعی وصف حال ما

نگاهم کن

¦


نگو از گل نگو از یخ که در پاییزم

نگاهم کن نگاهم کن چه درد انگیزم

خلاص

¦

دیروز امتحان آزاد رو هم دادم و خلاص حدود دو ماهی بود که شروع کردم به خوندن و بالاخره هم با کنکورش تموم شد
ریاضی و مدار منطقی رو تقریبا نزدم اما فکر می کنم بیقه رو بد نزذده باشم گر چه همیشه تو تست زدن مشکل داشتم ولی امیدوارم این بارو خراب نکرده باشم
خوب اگه قبول شم انتخاب اولو ساری زدم

دیگه اینکه باید به کارای روز مره رسیدگی کنم و ...

¦

فردا امتحان دارم ببینیم چی پیش میاد


او یک نگاه داشت
به صد چشم می نهاد
او یک ترانه داشت
به صد گوش می سرود
من صد ترانه خواندم و
نشنود هیچکس
من صد نگاه داشتم و
دیده ای نبود

سكوت

¦

سستي ما، سكوت ما و عدم جسارت ما مي‌تواند به اين معنا باشد كه در نهايت ما تنها گونه‌اي خواهيم بود كه نابودي خودمان را مو به مو تحت نظارت داشته‌ايم. و گورِ ما چه سنگ نبشته‌ي وهن‌آميزي خواهد داشت: آنان آنچه را فرا مي‌رسيد، مي‌ديدند، اما چندان خرد نداشتند كه راه را بر آن ببندند

¦

عید *فطر* رو به تمامی مسلمین تبریک میگم

شرق توقیف شد

¦

دیروز که رفتم روزنامه بخرم دیدم شرق توقیف شده
شرق تنها روزنامه ای بود که تقریبا هر روز می خوندمش روزنامه ای جامع و با اخبار و تحلیلهای فوق العاده که دیگر به محاق پیوست
تنها مطالعه ای که داشتیم همین شرق بود که رحمت ایزدی پیوند دادند کلی حرص خودم اما وقتی تو این مملکتی باید مراعات 1000.. چیز و کس را باید کرد . تا توقیف نشی
چندین ساله که هر چی ما شروع کردیم واسه خوندنش توقیف شده از سلام شروع شده و ایران جوان و دوران تعطیلی فله های و این هم از شرق
حالا باید اعتماد ملی (اشتراک بابام)رو بخونم بد نیست اما شرق نمی شه
کاشکی همه مثل قالیباف (شهردار تهران)می شدند که گذاشت روزنامه ها در مورد شهرداری هر چی خواستند بنویسند تا آزادی اطلاعات باعث شه جلوی هزاران تخلف گرفته شه مسئولین همیشه بدونند که چشمانی دارند اونارو می پایند و این مانع فساد می تونه بشه
می گن مطبوعات از ارکان دموکراسیه البته اگه بزارن

مرثیه ای برای همیشه

¦

دیشب که تو سایت دودردو می کشتم خبر دار شدم که باز هم مثل همیشه و برای همیشه تو فرودگاه مشهد یه توپولوف سقوط کرده امروزم که داشتم روزنامه شرق رو می خوندم تو صفحه اولش این خبر رو آورده بود بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد
آخه تا کی باید به خاطر سو مدیریت به خاطر دشمنی با دیگران و و و هواپیماهای دست دوم بگیریم و همش مرگ
به جای انرژی هسته ای بیایین هواپیمای درست و حسابی بگیرین
به جان این مردم بی گناه ایرانی ارزش قائل بشین
این بعضی از لینکای مربوط به این خبر
روزها تسلیت گفته - آونگ خاطره های ما هم خاطره های تعریف کرده از این ماجراها- پیک صبا هم قشنگ آورده - نسل نو هم به برگ تشبیهش کرده

سریال نرگس

¦

کمی می خوام در مورد سریال نرگس بنویسم
خیلی کم پیش میاد که تو تلویزیون بخوام یه سریالو پی گیری کنم(فقط فوتبال پخش مستقیم)
اما تقریبا اکثر قسمتهای نرگسو دیدم
سریالی که خیلی پر طرفدار شده اما دیگه داره مثل تمام سریالهای سیما ادامش خسته کننده می شه
کاش تهیه کنندگانش به فکر کش دادن بی مورد این سریال نباشن
سریالی که نرگسش خیلی خیلی مهربونه!!! و شوکتش زیادی خشنه
راستی جرا همیشه نسرین وقتی گریه می کنه اشک از یه چشمش جاری می شه؟
********
تو یکی از وبلاگا خوندم که اخر سریال نسرین به بهروز می رسه و می بینه بهروز ایدز گرفته و شقایق از کوه پرت می شه اولش فکر می کنن کار سعدیه اما بعدن می فهمن کار شوکت بوده
***

پرتقال کوکی

¦

بالاخره بعد از چندین ماه به خاطر داشتن فیلم پرتقال کوکی
کار مارو ازمون گرفتن
اونا با مضمون فیلم چی کار دارن ...
در کل می تونم بگم خلافی مرتکب شدیم و اخراج

بدون شرح

¦


اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی؟
وگربه یار رسیدی چرا طرب نکنی؟
بر گرفته از وبلاگ هزار ویک روزنه

باران

¦

وای باران باران. شیشه ی پنجره را باران شست. از دل من اما…….. چه کسی نقش تو را خواهد شست ...

و اینک ایتالیا

¦

بالاخره جام جهانی با همه شکوهش تموم شد و جام در آغوش لاجوردی پوشان جای گرفت
اما یه کمی هم حال گیری بود بخاطر حرکت زیدان
می تونین در مورد حرکت زیدان و نظرات دیگران به اینجا و اینجا یه سری بزنید
**************
راستی من کلی عکس گذاشتم اما نمی دونم چرا نشون نمی ده

کفشهایم را دیگری خواهد پوشید

¦

کفشهایم را دیگری خواهد پوشید
جاده ای را که در ان قدم ميزنم
ديگری خواهد پيمود
معشوقه هايم را ديگران تصاحب خواهند کرد
تنها چند تا اهنگ و چيزهای ديگر
برای دوستانی که با دقت انتخاب شده اند باقی خواهد ماند
دوستانی که زياد نيستند
اما با دقت انتخاب شده اند
چند تا اهنگ و چيزهای ديگر
برای دوستانی که با دقت انتخاب شده اند باقی خواهم گذاشت
حالا ديگر نيازی نيست بگويی
نخستين کسی هستم که عاشقت شده است
برای اينکه چنين نيست
آنقدر خام نيستم که فکر کنم اخرين عشق تو من خواهم بود
پس قولی نميدهم
شايد حرفم را باور کنی
و اجازه بدهی ترانه ای بخوانم
قبل از اينکه از هم جدا شويم ...

شل سیلوراستاین

حقوق عاشقانه عليه حقوق كامجويانه

¦

ا. شهوت (= Libido) كه شور حيات و ماده جذب دو موجود به يكديگر است.
2. عشق رومانتيك (=
Eros) كه تعالي شهوت به سوي ايثار است؛ عشقي كه ماده خام شعر و ادبيات است.
3. انس و محبت (=
Philia ): در اين‌جا ديگر شهوتي وجود ندارد و آنچه هست صرف دوست‌داشتن است همچون محبت مادر و پدر به فرزند. عشق مرد وزن نيز اگرچه در آغاز ازدواج رومانتيك است اما در ادامه به انس بدل مي‌شود.
4. عشق به كل (=
Agape). عشق عرفاني است كه در عين حال مي تواند جامع همه عشقهاي پيشين نيز باشد.

حقوق كامجويانه فقط در سطح ليبيدو توقف مي‌كند اما حقوق عاشقانه با عبور از ليبيدو و حتي اروس، به سطح فيليا ارتقا مي‌يابد. مشخصات اين دو گونه حقوق را مي‌توان در پنج مورد بيان كرد:

1. در حقوق كامجويانه، مفهوم نكاح مساوي و مساوق تمتع جنسي است ليكن در حقوق عاشقانه مقصود از خانواده، پايبند‌ساختن زن ومرد است به خانواده ومكلف‌كردن آنان به تربيت فرزندان.

2. زن در حقوق كامجويانه شيئيت پيدا مي‌كند؛ موضوع بهره برداري مي‌گردد و گاه با او معامله برده مي‌شود.

3. ادبيات حقوق كامجويانه با به‌كارگيري اصطلاحات استمتاعي، به پورنوگرافي و الفيه و شلفيه نزديك است اما حقوق عاشقانه عفت كلام خود را حفظ مي‌كند.

4. حقوق كامجويانه فقط زن را ملزم به وفاداري مي‌داند و به شدت اين استعداد را دارد كه مرد را به نقض وفاداري ترغيب كند. اما در حقوق عاشقانه، زن اين حق را دارد كه خواهان پايبندي مرد به خانواده‌اش باشد.

5. حقوق كامجويانه، شهوت را سرسري مي‌گيرد و به‌طور مثال ممكن است شرط خودداري از برقراري رابطه جنسي را شرطي درست در عقد نكاح بداند. ليكن حقوق عاشقانه شهوت را در مقام خود مي‌نشاند و آن را همچون ملعبه‌اي نمي‌خواهد. به‌طور نمونه، چنين شرطي در حقوق عاشقانه خلاف مقتضاي ذات عقد نكاح محسوب مي‌شود.


باختیم و حذف شدیم

¦

این بار به پرتقال باختیم اما آبرومندانه باختیم به تیمی باختیم که شایسته برد بود دیگه می تونیم شاید بازیها رو با آرامش گاه کنیم و به تیم مورد علاقمون عشق بورزیم
از یاران این اسطوره بترسیم

پایان آرزوها

¦

بازی 1-1 در جریانه و ما هم حالا داریم با رای خوب ایران به برد هم امیدوار میشم
دقایق 70 کعبی از نیمه زیمیه یه پاس به عقب(اونم به کی؟ به هم باشگاهیش و کسی که شاید بیشتر از سایرین با او هم بازی بوده ) تو همین لحظه فریاد من بلند می شه که مگه تو نمی دونی میرزاپور تو ضربه به پا ضعف داره که ناگهان همون چیزی که می ترسیدم اتفاق می افته و یه شوف ضعیف مهاجم حریف یه هد می زنه به رحمان رضایی می رسه که اونم مثلث اشتباهو تکمیل می کنه و گل
و دیگر هیچ

من نه از بازی مکزیک می ترسیدم و نه از جادوگراش من فقط از یار دوازدهم حریف یعنی میرزاپور می ترسیدم و ...
واقعا که این برانکو پرا اینو انتخاب کرده من نمی دونم بازیکنی که در طول فصل در هر بازی نگه هر چند بازی یه اشتباه فاحش داشت تو جام باشگاههای آسیا هم بهمچنین واقعا برانکو به چیه این یارو دل خوش کرده من نمی دونم

زندگی

¦

داشتم یه برنامه تلویزیونی نگاه می کردم یکی از بازیگرانش گفت:
من نمی دونم از زندگی چی می خوام اما اینو می دونم که چه چیزهایی نمی خوام
خیلی خوشم اومد
********************************************
جام جهانی شروع شده فردا هم که بازی ایران مکزیک امیدوارم ایران بتونه برنده بشه
************************************************
آدما تو زندگیشون افکار ایده و چارچوبهای فکری برای خودشون تعیین می کنند (شایدم به خاطر فرهنگی که دارند یا بخاطر معاشرت با افراد گوناگون این چارچوب نا خواسته تو زندگی و مراودات زندگی بوجود آمده)
من هم از این قاعده مسثقنی نبودم و سعی کردم در معاشرت ها و روابطم بیشتر با افرادی که از نظر فکری با خودم شبیه بودن رابطه داشته باشم و اینه در روابطم همیشه خواستم صادق باشم و رازدار ... البته ممکنه آدم در این راهی که داره گهگاهی هم به بی راهه کشیده بشه اما در کل مهم اعتقادیه که به راهش می تونه داتشته باشه و اعتماد به راهش
چند شب پیش دوستی می گفت: آدم دوستای خوبو هیچ وقت فراموش نمی کنه
هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند
****************************************************
یه چندتا مطلب در مورد دوستی و .... دارم که به وقتش اینجا می زارم

چرا؟

¦

کو کجاست؟
نمی دونم چرا
چرا همیشه فکر می کردم هستی؟
چرا به دلم تردیدی نبود؟
چرا؟
چرا آن همه حرفی که گفتی را در تو نمی بینم؟
من در حیرتم
و تو چراآنی که می گویی نیستی؟
من در عجبم
که من هنوزم در تو نمی بینم آنچه می گویی را
براستی چرا؟

بدون شرح

¦

اومده بود واسه بازرسي از طرف حراست
ديد تو سيستمش آهنگ موبال هستش گزارش کرد: اهنگ غير مجاز تو سيستم وجود دارد(مورد تخلف)
در همين حين زنگ موبايلش به صدا در آمد ، آهنگ موبايلش هموني بود که تو سيستم طرف ديده بود (هموني که گفته بود غير مجازه )!!!!

بی اعتمادی در بین ایرانیان 2

¦


اما در مورد قسمت سوم یعنی مناسبات مردم متاسفانه ما به ناسیونالیسم نرسیده ایم . این نگرش وجود دارد که در حالت تمامیت ارضی ،به اندازه کافی به بهره کارخویش نمی رسد و تجزیه، زندگی بهتری برای او به ارمغان خواهد آورد. و این اندیشه خطرناک باعث می شود هر قوم به قوم دیگر اعتماد نداشته باشد و او را بیگانه می پندارد.
و در آخر در مورد مقوله چهارم یعنی نظام سیاسی می توان گفت که از گذشته دور تجربه بی اعتمادی در ارکان حکومتی ما نیز وجود داشته است به عنوان مثال تنها کتابی که از هندی به عربی ترجمه شده و به دربار خلفای اسلام راه یافته کتاب «السموم» بوده و این خود نشانه بی اعتمادی و احساس ناامنی پادشاهان به دربار خود و دغدغه یافتن راههای دفع خطر مسموم شدن پادشاه توسط نزدیکترین خویشانش می باشد.
این بی اعتمادی شاهان نسبت به اطرافیان خود بوده است که شاهان را به سمت خودکامگی و دیکتاتوری سوق می داد تا هر چه بهتر بتوانند بر اوضاع مسلط شوند و آتش فتنه را از همان ابتدا خاموش نمایند ولو به قهر و قتل. همانطور می توان ضرب عکس شاهان بر روی سکه را می توان نشان از رویگرانی و بی اعتمادی مردمان بر شاهان دانست.
در پایان از نمونه های بارز نهادینه شدن بی اعتمادی را در جامعه کنونی ایران را می توان در کاربرد مردمان از کلمه«انشا ا...» صرفه نظر از جنبه های مثبت آن که نشانگر اعتماد به خداوند یکتا و توکل به ذات مقدس است ، از طرف دیگر نشانگر حس بی اعتمادی شخص به دیگران و ترتیبات امور است.

در کل در طول چند سده گذشته در نظام سلطنتی ، حکام معمولا دارای خاستگاه اجتماعی پایینتر از شهروندان بوده اند. حکومتهای ایلیاتی نظیر حکومت غزنویان و سلجوقیان را که به «طغرل گرایی» حکومت کرده اند متعلق به طبقه بالایی از جامعه نمی داند. همچنین افرادی نظیر ستارخان و باقرخان که بعد از استبداد صغیر تهران را فتح کردند و جنبش مشروطه را نجات دادند. هسته اصلی شخصیت شان را لوطی گری و جوانمردی شان تشکیل می دهد نه قوه تفکر و یا فرهیخته بودنشان. برای چنین پیشروانی حمل مفاهیمی چون دموکراسی به درستی مقدور نمی باشد. که در این حالت گرایش طبیعی به سمت شکل سنتی حکومت پیش می رود. در حالی که در اروپا جز در مقاطع کوتاهی همواره نخبه ها و فرهیختگان بوده اند که طلایه دار جنبشهای اجتماعی چون انقلاب فرانسه بوده اند.
خلاصه ای از سخنان دکتر حاتم قادری در دانشگان شهیدبهشتی از روزنامه شرق

بی اعتمادی در بین ایرانیان 1

¦

تا حالا به اینکه چرا در بین ایرانیان حس ظن و بی اعغتمادی قوی تر از حس اعتماد و دوستی می باشد فکر کردین؟ یا که احتمالا برای شما پیش اومده که به کسی گفته باشین که من چطوری می تونم به شما اعتماد کنم.
و یا اینکه گفته باشین جامعه ایران یک جامعه بی اعتمادیه و جامعه ای که ((فضای بی اعتمادی در آن تسلط داره))

می توان گفت حس بی اعتمادی به 4 عامل کلیدی بستگی داره:
1) موقعیت جغرافیایی
2) متافیزیک(آسمان و ماورا)
3) وضعیت مناسبات مردم
4) نظام حکومتی

جغرافیای ایران هیچ وقت اجازه نداده یه ذهنیت امن و روح آسوده داشته باشد. ایران از دیر باز یه کشور مهاجر پذیر و در چهار راه حوادث بوده است .
اروپا چی؟ جز مقاطع خاصی، مهاجم جدید و طولانی مدتی به خود ندیده اما در مقابل ایران همواره از سوی اقوام بیابانگرد و صحرا نشین مورد تهاجمات خانمان سوزی قرار گرفته .

اما این آسمان و متافیزیک ایرانی به نوبه خود پر بوده است از دیو و اهریمن که می تواند در روح انسانها نفوذ کند و او را گمراه سازد. اینها اعتقاداتی بوده که در دوره زرتشتی (قبل از اسلام) رایج بوده است. که با آمدن شرع مقدس اسلام هم انقلابی در بنیاد این عقاید بوجود نیامده. در حالی که آیات محکمی در قران وجود دارد که انسان را دعوت به به اعتماد می کند اما در عمل نظامی که در بین مردم به حیات خود ادامه داد همان نظام بی اعتمادی بود.
در دوره های خلافت اسلام اندرز نامه های متعددی به رشته نگارش در آمد که انسان را آزمند و نیازمند کنترل می داند .و در حال حاضر نیز کارکرد وزارت ارشاد در جامعه کنونی همان کارکرد توصیه و اندرز قدیم می باشد . تلاش بر این است تا با ارائه معیارهایی راه از بیراهه تشخیص داده شود.
همچنین رسوخ این گونه اعتقادات در بین جوامع ایرانی سبب می شود که نظام علیت زیر سوال برود و خداوند متعال یک خدای ((قهار)) باشد چرا که دانا و توانای مطلق اوست و صلاح امور را او بهتر از هر کسی می داند. در این حالت تمام توجهات به آسمان جلب می شود و برای انسان انگیزه چندانی برای انسان دوستی باقی نمی ماند . ازطرفی علت گرایش انسان به تکایا و عبادتگاه های مذهبی از صمیم قلب ایجاد آرامش درونی ست . انسان پرورش یافته در این فضا مایل است وفا داری و اعتماد خود را به فرد یا گروه خاصی نشان دهد نه به همه و به این ترتیب خودی و غیر خودی ادبیات روز می شود.

گل سرخ

¦

ديدي اي غمگين تر از من
بعد از آن دير آشنايي
آمدي خواندي برايم
قصه ي تلخ جدايي
مانده ام سر در گريبان
بي تو در شب هاي غمگين
بي تو باشد همدم من
ياد پيمان هاي ديرين
آن گل سرخي كه دادي
در سكوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سينه افسرد
اكنون نشسته در نگاهم
تصوير پر غرور چشمت
يك دم نمي رود از يادم
چشمه هاي پر نور چشمت
آن گل سرخي كه دادي
در سكوت خانه پژمرد

قصه ي وفا

¦


به خاطر آور ، كه آن شب به برم
گفتي كه : بي تو ، ز دنيا بگذرم
كنون جدايي نشسته بين ما
پيوند ياري ، شكسته بين ما
گريه مي كنم
با خيال تو
به نيمه شب ها
رفته اي و من
بي تو مانده ام
غمگين و تنها
بي تو خسته ام
دل شكسته ام
اسير دردم
از كنار من مي روي ولي
بگو چه كردم رفته اي
و من آرزوي كس
به سر ندارم
قصه ي وفا با دلم مگو
باور ندارم

هیچکس نمی دانست

¦

هیچ کس نمی داند که او چرا می خواست که
یک آدم بد شود
یک آدم غمگین شود
پشت این چشمهای آبی
و هیچ کس نمی داند که
که چرا او مورد تنفر واقع است
که چرا او مجبور است همیشه دروغ بگوید
پشت این چشمهای آبی

اما رویاهای من آنقدر که وجدان من تهی به نظر می رسند خالی نیستند
من ساعتهای زیادی فقط تنها بودم
...
هیچ کس نمی دانست که چرا او مایل بود که
اینچنین احساس می کند
مثل من
و من تو را مقصر می دانم

هیچ کس نمی داند که چرا به نظر میرسد
که او بد رفتاری می کند
که شکست خورده است
پشت چشمهای آبیش

و هیچ کس نمی دانست که چگونه بگوید که
که آنها از این کارشان اظهار تاسف می کنند و نگران نباش
دروغ نمی گویم

حاصل وبگردی

¦

داشتم وبلاگ آبی خاکستری سیاه رو می خونم تو بخش کامنتاش یکی پیغام زیر رو گذاشته بود به نظرم جالب اومد
همه چيز اين آرزو نيست و با اين آرزو کسی يا ملتی سعادتمند نميشه اما وقتی اين آرزو وجود نداره اصلا اميد به پيشرفتی وجود نخواهد داشت. يه جورايی نادری يا امثاله به ذهنم ميان که آرزو دارن و با خودشون مجموعه ای رو حرکت ميدن! نميدونم منظورمو رسوندم بهت يا نه! به نظرم اميدی فعلا به تحول نيست چون همه سردمداران ميل بازگشت پررنگتره توشون تا آرزوی آينده. احمدی نژاد دوس داره نوستالژی جنگ يا مدينه فاضله امامش تحقق پيدا کنه. خاتمی آرزوش کوچولو بود. اونقدر کوچيک که ارزش مبارزه براش نداشت و اصولا نميدونست از روز اول که آرزوش چيه... من فک ميکنم به مرور زمان يه چيزايی براش واقعا ارزش پيدا کرد و اون چيزا همونايی هستن که امروز داره براش سفر ميکنه اين ور اون ور. رفسنجانی آرزو داشت. لااقل ميخواست اميرکبير بشه ولی تو اين وضع آدم آرزومند نبايد رييس جمهور باشه گويا ... ضمنا ملت عرب(و اصولا مسلمین فعلی) پارادوکس وحشتناکی از خواننده های زن و تبليغ پپسی و حماس و بن لادن و ... هستن. ولی ما تو ايرون به نسبت کمتر رفتار پارادوکسيکال داريم و به همين خاطر بهترين خودزنی رو به نفع اعراب کرديم و ميکنيم

و وبلاگ یک پزشک هم دو کلمه قصار آورده بود که منم یکیشو اینجا می زارم

نوشتن مي تواند به نوعي تسلاي آن چيزي باشد كه در درونمان شكسته و اكنون هزارپاره شده است

مراقب باش

¦

مراقب باش
مراقب رفتارت باش که به گفتار تبديل نشه
مراقب گفتارت باش که به کردار تبديل نشه
مراقب کردارت باش که به عادات تبديل نشه
مراقب عاداتت باش که به شخصيت تبديل نشه
مراقب شخصيت باش که به سرنوشت تبديل نشه

خوش به حال غنچه های نیمه باز

¦

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!

خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک – که می خندد به ناز –
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب

ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت، از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ!

به نقل از بی بی سی

سال نو مبارک

¦

یکی از بستگان خدا

¦

نزدیک عید بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف چابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه ِ سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش نداشته‌هاش را از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را بهش داد. با چشم‌های خوشحال‌اَش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید
با کمی تغییرات برگرفته از پا برهنه بر خط

دردسر عشق

¦

انگار همیشه یه جوره اولش که شروع می شه خیلی تمیز و شسته رفته انگار که عصا قورت داده باشه کمکم روش باز می شه می گه می خنده باز دوباره بیشتر می شه کمی بیشتر بهش فکر می کنه حسش نسیت بهش یشتر می شه با خودش می گه اینا عادیه (باورش نمی شه که داره بهش عادت می نه) زنگ می زنه قبل اینکه تلفنش رو بگیره می گه واسه دوستیه خیلی ساده!!!
وقتی که به کمک هم نیاز پیدا کردیم می تونیم تلفنی هم با هم حرف بزنیم !!! خودشونم می دونن که حرفشون احمقانه اما همینه دیگه می خوان دوستیشون پاک باشه عادی باشه
اما حالا حس نیاز ، حس کمک در دل هر دو روز ب روز بیشتر می شه اگه یه روز صدای همو نشنون دنیا رو سرشون خراب می شه می شه پل هایی رو خراب کرد واسه اینکه بشه به هم رسید !!! می شه کلی قوانین دوباره نوشت می شه کلی فلسفه بافی کرد تا بشه تماس ها رو زیاد کرد حالا شده قرار !!! به هر بهونه ای
حالا دیداری هر چند ماهانه می تونه اونو شاداب کنه اما بعد دیدار بازم کلی نگرانی حواس پرتی و ...
اصلا همین زنگ زدن با کلی درد سر همراهه
وقتی بخواهی همدیگرو ببینی همش مظطربی دلهره داری حالا دیگه عصبیم که شدی ! و در آخرش افشا شدن رازتان که دیگه شدی رسوای عالم و آدم حالا اگه بهم برسین فبها و اگرم نرسین دیگه از نظر روانی هم پریشون داغون و ...
و در آخرشم می گی : گور بابای عشق همش دردسره
چرا عشق واسه ما شده دردسر؟

آهنگ آنشرلی

¦

چند روزی بود که دنبال اهنگ آنشرلی بودم تو اینترنت اخه اهنگشو تو موبایل پسرخالم شنیدم خیلی باحال بود
می دونستم که جورج مایکل خونده اما نمی دونستم که نام آهنگش چیه
بالاخره با هر زحمتی بود پیداش کردم و با نرم افزار به صورت دانلودش کردم خیلی آهنگ باحالی بود جزو 100 آهنگ برتر هم بوده خوب فعلا متن آهنگو براتون می زارم تا لینکشم پیدا کنم و براتون بزارم

Careless Whispers


Time can never mend the careless whispers, of a good friend
To the heart and mind, ignorance is kind
There's no comfort in the truth
Pain is all you'll find

Should've known better

I feel so unsure
As I take your hand and lead you to the dance floor
As the music dies, something in your eyes
Calls to mind the silver screen
And all its sad good-byes

I'm never gonna dance again
Guilty feet have got no rhythm
Though it's easy to pretend
I know your not a fool

Should've known better than to cheat a friend
And waste the chance that I've been given
So I'm never gonna dance again
The way I danced with you

Time can never mend
The careless whispers of a good friend
To the heart and mind
Ignorance is kind
There's no comfort in the truth
Pain is all you'll find

I'm never gonna dance again
Guilty feet have got no rhythm
Though it's easy to pretend
I know your not a fool

Should've known better than to cheat a friend
And waste this chance that I've been given
So I'm never gonna dance again
The way I danced with you

Never without your love

Tonight the music seems so loud
I wish that we could lose this crowd
Maybe it's better this way
We'd hurt each other with the things we'd want to say

We could have been so good together
We could have lived this dance forever
But no one's gonna dance with me
Please stay

And I'm never gonna dance again
Guilty feet have got no rhythm
Though it's easy to pretend
I know your not a fool

Should've known better than to cheat a friend
And waste the chance that I've been given
So I'm never gonna dance again
The way I danced with you

(Now that you're gone) Now that you're gone
(Now that you're gone) What I did's so wrong
That you had to leave me alone

والنتاین

¦

سلام
روز ولنتاین رو به تمامی عشاق تبریک می گم
امیدوارم عشقشون پایدار بمونه
این یه سایت برای کادوی والنتاین


از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری گه در این گنبد دوار بماند
*****************
این قالب رو تازه گذاشتم یه کمی کار می بره تا کامل بشه بزودی کاملترش میکنم

شروع دوباره

¦

خیلی وقته تو وبلاگم چیزی ننوشتم می خوام دوباره شروع کنم به نوشتن می خوام نوشتن رو تمرین کنم
نمی دونم چرا نوشتن تو وبلاگ واسه من سخته چقدر دلم می خواست مثل وبلاگ شراب نور بنویسم یا در مورد آی تی مثل یک پزشک می تونستم بنویسم و یا کلی وبلاگ های دیگری که از خوندنشون انگیزه نوشتن رو پیدا می کنم
دیگه سعی می کنم هر روز (البته سعی ما تا حالا که نتیجه نداده) تو وبلاگم مطلب بزارم حالا هر چند کوتاه ولی شاید مقدمه و یا تمرینی واسه نوشتنهای بعدی باشه
کاشکی بلاگ اسپات مثل بلاگفا شاخه بندی داشت تا بتونم مطالبمو شاخه بندی کنم.
خوب کامنت گذاری رو تو وبلاگم درست کردم و باید واسش یه لوگو بسازم . و

ديگر نمانده هيچ

¦

روزگار ما هم چند روزه که به این شعر نادرپور ماند
واقعا شعری که در تو تلنگری زند و یا اینکه به حالات تو شبیه باشه شعر زیبایی خواهد بود
من که واقعا این شعر نادر نادرپور به دلم نشسته
البته با شدت کمی کمتر


ديگر نمانده هيچ به جز وحشت سكوت
ديگر نمانده هيچ به جز آرزوي مرگ
خشم است و انتقام فرومانده در نگاه
جسم است و جان كوفته در جستجوي مرگ
تنها شدم ، گريختم از خود ، گريختم
تا شايد اين گريختنم زندگي دهد
تنها شدم كه مرگ اگر همتي كند
شايد مرا رهايي ازين بندگي دهد
تنها شدم كه هيچ نپرسم نشان كس
تنها شدم كه هيچ نگيرم سراغ خويش
دردا كه اين عجوزه ي جادوگر حيات
بار دگر فريفت مرا با چراغ خويش
اينك شب است و مرگ فراراه من هنوز
آنگونه مانده است كه نتوانمش شناخت
اينك منم گريخته از بند زندگي
با زندگي چگونه توانم دوباره ساخت ؟