آف لاين

¦

با اينكه به خوندن آف لاين هايي كه هر وقت مسنجرمو باز مي كنم سرازير مي شه به قول معروف

send to all

هيچ علاقه اي ندارم اما بعضي وقتا مطالب جالبي هم مي شه پيدا كرد كه ادمو به فكر وا مي داره مثل اين يكي:

در زندگي افرادي هستند كه مثل قطار شهر بازي مي مونن. از بودن با اونا لذت مي بري ولي باهاشون به جايي نمي رسي

جرج آلن : اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته می‌مانند، می‌شکنند.




جملات زندگی

¦



چند وقتیه دنبال جملات زندگی افرینم دیدم قشنگه اینو می زارم اینجا تا باشه شما هم لذت ببرید

اگر صخره و سنگ تو مسیر رودخونه ی زندگی آدم نباشه ، صدای آب اصلا قشنگ نیست.!!

َADSL

¦


آروزيي كه به واقعيت پيوست ADSL
و منم صاحب اين خط شدم پيش به سوي وب2

در باب توانستن

¦

من هنوزم در فكر تسخير درونم هستم
هنوز نتوانستم ولي اميدوارم به توانستن
****************
من مي توانم شكست را بپذيرم اما امتحان نكردن را هرگز
مايكل جردن

توهم

¦


باز همه چيز مثل هم است
حرف هاي دلمان در سايه هاي ترديد جان مي دهند
و عشق ،
در سر بالايي زندگي از نفس مي افتد
و من بي تو ...
باز همه حرف ها يك جور شده
بهانه ها تازه نيست ، آنها هم كهنه شده اند
و كينه اي قديمي ، كه تنها آن تازه تر مي گردد
آزارم مي دهد اين كينه و نفرت
در سلول انفرادي ذهنم بارها دارش زدم
نمي ميرد !
چشم هايم را از خواب پس مي گيرم
در خواب هم مي بينم
سلول انفرادي ، تا ابد تنهايي ، همه و همه را
خواب و بيداري برايم رويايي بس ابلهانه است
وجودي كه پشيزي نمي ارزد
همان سلول انفرادي برايش خوب است !

باز همه چيز مثل هم است
مرگ و تولد هم تكراري است
مرگ با شيون
تولد با لبخند
همه چيز مثل برگ هاي دفتر نقاشي ام تكراري است
همه تصوير سپيدي از يك رويا
مثل برگ هاي دفتر نقاشي ام همه چيز تكراري است
حتي او كه با وجودش هست بودم و بي وجودش مست
او نيز تكراري است

لينكهاي پراكنده

¦

به قول يكي از دوستان قرار نيست هميشه مطلب رو بنويسيم مي تونيم مطالب دوستانو به اشتراك بزاريم

روز خبرنگاره حنيف مزروعي از روزش گفته
و هنوزم داستان پرشين بلاگ ادامه داره +(مگه مي شه در عصر تكنولوژي ميليونها كاربر رو فريبم داد؟!!!) و پرهام تو وبلاگش با گوشه هايي از فريب رو رو مي كنه
غولي به نام گوگل و بازدهي كار كارمندانش
من هنوزم از توقيف شرق ناراحتم و به قول اين دوستمون دست هايي در كارند پس چرا اينا توقيف نمي شن؟
خوب واسه اخر كار اينم يه عكس جالب

... توقيف

¦

واييي بازم شرق توقيف شد
من واقعا موندم چي بگم به اين دولت يا شرقيا
من مي گم شرقيا خودشون مقصرن اخه چرا گزك دست دشمن مي دن به فكر خودتون نيستين لااقل به فكر ما باشين
**********
كار بروبچ بسكتبالم كه حرف نداشت
اينم يه عكس باحال از بسكتبالسيت و خبرنگار


بروزرساني وبلاگ

¦

وبلاگمو به بلاگر جديد ارتقا دادم
و در حال اضافه كردن ايتم هاي جديدم
*************
توصيه هاي دكتر مزيدي را براي نوشتن وبلاك بكار بگيريم تا يك بلاگر شويم
1- چندتا وبلاگ جالب را بخوانيد
2- در وبلاگ انها كامنت(غير از اسپم) بگذاريد تا نويسنده ان وبلاگ و خواننده‌هايش متوجه شوند كه شما هستيد.
3- حالا يك وبلاگ راه بياندازيد و در مورد همان موضوعات جذاب، مطلب بنويسيد.
4- به كامنتهايتان جواب بدهيد و لينكها را دنبال كنيد.
5- به مرحله يك برويد!

اشتباه

¦


چرا نياموختيم شباهت ها به اشتباه مان نيندازند؟

مسلم است که هيچ بادي دوبار بر تو نخواهد وزيد

پس اين نسيم همان باد شرطه نيست که در شراع کشتي حافظ رسيده بود

و اين، نه آن بندرگاه که در انتهاي کوچه متروک

سرانگشت نخل کجي نشانش مي داد

به سوي حنجره ي دريا، به سوي مبدا سوداي ما

به ما که نقد زمين را هزينه ي سفر به فراسو کرديم

عجب که دريا تمام ثروت مان را گرفت

جز اشک شور به ما هيچ پس نداد.

زن واقعي

¦

یک زن واقعی، موجود بسیار دوست داشتنی ای است. به نظر من یکی از زیباترین های جهان. منظورم از واقعی، این نیست که مو رنگ نشده باشد. منظورم این نیست که گوشواره نداشته باشد. منظورم این نیست که لباس پیچیده ای نپوشیده باشد. منظورم هم این نیست که ماتیک زده باشد نزده باشد. منظورم کسی است که خودش باشد. کسی است که به خودش اعتماد داشته باشد و کسی که از خودش نترسد و خجالت نکشد... من انسان ها را واقعی دوست دارم. انسان ها را با ناف دوست دارم. انسان ها را با انحناهای بدنشان. با چروک احتمالی کنار صورتشان. با خستگی هایشان و با چیزهای روزمره شان. شدیدا از «عروسک» بدم می آید: کسی که خودش نباشد. کسی که سعی کند یک نفر دیگر باشد. کسی که سعی کند شبیه به یک مدل خاص باشد.
برگرفته از وبلاگ جادي

دلتنگي

¦



مي دوني چيا اشك منو در ميارن؟
يكي ساده گي صداقت بي غل و غشي
يكي هم دورويي و نفاق
اوني كه نشون مي دي نباشي

پايان ترم

¦

بالاخره ترم اول دانشگاهمون تموم شد بعد از چند سال دوباره دانشگاه
ترم اول اغلب دروس پايه بود دروسي مثل رياضيات و ديفرانسيل و انتگرال اونم تو نيمه دوم سال
نيمه اي كه تقريبا 5/1 ماه و اي حداكثر دو ماه مي باشد كه واقعا سخت گذشت و تا بياييم به جو درس و دانشگاه اشنا شويم دانشگاه تموم شده بود با كلي درس نخونده
و دروسي كه بايد در عرض 3 ماه تتموم مي شدن پس فشرده و سريع بيان مي شد و متاسفانه ما شب آخري بوديم(نمي دونم چرا هميشه درسامون بايد به شب امتحان برسه و كلي استرس و فشار و نخوابيدن)
خلاصه هر چي بود تقريبا به خير گذشت
اما استاد
استادهامون دو گروه بودن گروهي كه تقريبا نسل اولي بودن و سن و سالي ازشون گذشته بودند و تقريبا كمتر مي تونستن دانشجويان امروزي رو درك كنند و انعطاف كمتري داشتند و خلاصه تقريبا خشك بودند
كروه دوم نيز استاداي جواني بودند كه از نسل خود دانشجويان بودند و با خصوصيات اخلاقي دانشجويان ومشكلات انها آشنا بودند و انها را بيشتر درك مي كردند..
قوانين دانشگاه چادر را براي دانشجويان دختر اجباري كرده بود كه دانشجوياني كه اهل چادر نبودند به طرز خنده داري چادر را به دور كمرشون پيچونده بودند كه متاسفانه دانشگاه با اين كارشون منزلت چادر را نيز پايين آورده بودند . و همچينين متاسفانه كلاسهاي خانمها و آقايون را جدا كرده بودند كه اين نيز از عجايب بود
و يك كار بيهوده و نسنجبده بود.
و اما خود دانشجويان نيز تقريبا اهدافشان را گم كرده بودند و كمتر به درس و بيشتر به حواشي دانشگاه توجه داشتند.
و اما تقريبا تا پايان ترم مدير گروه نداشتيم

بنزين فشاري روي مردم

¦

بنزيني كه قرار بود سر سفره هاي مردم بياد از تو باك هاي مردم هم گرفتن
جالبه واسه اموبولانس ها هم رحم نكردن
حالا ببينيم از اين چند ميليادي كه عايدشون مي شه واسه حمل و نقل عمومي خرج مي كنن؟
مي تونيم قطاري داشته باشيم فاصله تهران تا گرگانو نمي گم 2 ساعته 4 ساعته طي كنه؟
اتوبوس به قدر كافي مي زارن؟ واسه حمل و نقل شبانه بين شهر - بين روستايي چه فكري انديشيدند؟
اين همه گروني و التهاب بازارو چي كار كردن؟
و ....
من كه چشمام آب نمي خوره
همش به نام اين ملت بوده و به كام خودشون
واقعا ببينيم عاقبت اين همه فشار زندگي بر روي مردم چي مي شه
*********
يه انقلاب مخملي؟!!!

دلتنگي

¦

من از طنین صدای باد می لرزم
و باد به دور تنهایی انگشتان من زوزه می کشد
من از آواز گامهای رذالت در سیاهی می ترسم
و باد فانوس مرا برده است
من از میزگرد هستی شناسان در سوی بن بست این کوچه ها می هراسم
و باد به دور روزنه های هستی من دیوار کشیده است
ساناز كريمي

به این می گویند ایمان

¦

داشتم کتاب مجموعه داستانهای چخوف رو می خوندم این جمله اش خیلی عالی بود

من عمويي دارم كه كشيش است و ايماني چنان استوار و بي تزلزل دارد كه وقتي در خشكسالي براي خواندن دعاي باران راهي بيابان مي شود ، چتر و پالتوي خود را بهمراه خود مي برد تا در راه بازگشت خيش نشود

به اين مي گويند ايمان


فرهنگ ممنوعه

¦

راجع به مطلب قبلیم درمورد ترویج ازدواج موقت می خواستم بگم که
با نفس وجودیش موافقم
یعنی اینکه ما باید بپذیریم در جوامع صنعتی خواه ناخواه با این مشگلات مواجه خواهیم شد(و شدیم) و بهتره به جای پنهان کردن موضوع و پاک کردن صورت مسئله به حل مسئله بپردازیم
اینکه وقتی می بینیم در جامعه ایدز رو به گسترشه و با امار ندادن یا کم کردن آمار اصل قضیه رو نمی توان کتمان کرد بهتره به فکر
برخورد اصولی با این گونه جریانات بیفتیم
باید فرهنگ هر چیزی را با مردم یاد بدهیم هر چند در جامعه بیانش کراهت داشته باشه اما بهتر از اینه که به یک معضل اساسی تبدیل بشه(که شده)
از نظر من حالا که جامعه دچار همچین بحرانی شده بهتره که جایگاههای مخصوص این کار را ایجاد کرد(یه زمانی قرار بود خانه عفاف راه اندازی بشه) تا لااقل سلامت افراد جامعه که تمایل به این کار دارن به خطر نیفته و با روابط ناسالم و مشکوک سلامت جامعه به خطر نیفته
××××××××
مشکل فاصله زیاد بلوغ تا ازدواج جوانان چه بخواهیم چه نخواهیم وجود داره و مشکلات روابط نامشروع پنهانی هم وجود داره
حالا که وجود داره بهتره به صورت اصولی برخورد بشه
می گن در این صورت کانون خانواده به هم می ژاشه تمایل به ازدواج کم می شه اما من می گم با ترویج و تفهیم خانواده می توان بر این مشکلات فائق امد
مثل خوردن مشروبات تو ایران : فکر نکنم تو هیچ جایی غیز از ایران از الکل سفید به حای مشروبات استفاده بشه
اینجا مواد ممنوعه میاد اما آگاهی وفرهنگ و چگونگی استفاده از آن نمیاد و چیزی جز مشکلات به بار نمیاره


واگویه

¦

سر راه راهم روزنامه شرق گرفتم از قول وزیر کشور تیتر زده بود: ازدواج موقت با جسارت ترویج شود!!!!

پرسپولیس دو دیدید؟ مقابل دیدگان 100 هزار تماشاگر خودی به طرز فجیعی به سپاهان باخته ما که ندیدیم اما 4 -1 نشون می ده دیگه
این باید میاورم اینجا
بهانه‌اند لباسها. به حالتي
گوناگون در مي‌آيم هر روز.
اگر حس مي‌كنم راهبه‌ام، در عصر
بانويي پ‍ُر از جواهرم، و بعد باز مي‌گردم به عمقم
اي كاش براي چهره نيز مي‌توانست همچند باشد، اما همچو دلقك‌ِ نمايشگاهم.
گاهي دستم نقابي شاد
نقاشي مي‌كند و گاهي هولناك
××××
پ ن :

آخ اگه می دونستید واسه وبگردی با چه مرارتهایی مواجه هستم
یه روز اکانت تموم می شه مسئول شارِِِز نیست باید 100 جا زنگ بزنیم و کلی خواهش و تمنا که اکانت ما تموم شده بیا و یه بزرگی کن واسه ما شارِِز کن(جالبه نه؟)
حالا هم که اکانت داریم کش سرورش کار نمی کنه الان چند روزه سایتهای بروز شده رو نمی تونم ببینم (همش باید از یه جای دیگه برم ببینم)
تازگیها زیاد غر می زنم تو ماشین تو خونه تو دانشگاه به زمین و زمان گیر می دم
زیاد غرغرو شدم

طلاق خوبه یا بده؟

¦

یه سوال
می گم یه متاهل (چه زن چه مرد ) در عین متاهل بودن با یکی دیگه رابطه پنهانی داشته باشه و دوسش داشته باشه به این کارش به صورت پنهانی ادامه بده خوبه یا اینکه از همسرش طلاق بگیره و با اونی که دوستش داره ازدواج کنه؟
همش فکر میکنم از این روابط پنهانی تو ایران زیاد شده و بیشترش هم از روی بوالهوسی و خیلیشم از جانب مردان
همش فکر می کنم طلاق تو زیادی طلاق تو غرب بیشتر به خاطر اینه که نمی خوان وقتی تعهد همسری رو دارن با دیگری همسرداری کنن و اگر به چنین مسئله ای دچار شوند طلاق می گیرن تا از تعهد آزاد شوند و با دیگری که دوستش دارن ازدواج کنن
**********************
یکی بگه تصوراتم درسته یا نه؟

, پایان استقلال ...

¦

و بالاخره استقلال تسلیم شد و در آخرین دقایق مبارزات خودش دست های خودش به نشانه تسلیم بالا برد
در روزی که صمد نوازی نا آماده رو منصوریان رو به زمین آورد تا تیر خلاصی رو بر بدن استقلال فرودبیاورد اگه بخواهیم واقیت رو قبول کنیم قهرمانی حق استقلال نبود و بالاخره هم صمدآقا نتونست استقلالو قرمان کنه

امید

¦

Most people give up just when they're about to achieve success. They quit on the one yard line. They give up at the last minute of the game, one foot from a winning touchdown.-- بیشتر آدم ها زمانی نا امید میشن که چیزی به موفقیتشون نمونده..در یک قدمی پیروزی دست از تلاش بر می دارند...آنها در دقیقه آخر تمامی امید خود را از دست میدهند..یک قدم مانده به خط پایان و پیروزی ...

85 -->86

¦

سال 85 هم در حال خاموشیست و 86 داد می آید امیوارم سالی پر از موفقیت برای تمامی مردمان جهان باشد
سال نو بر همگی مبارک
*************************
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود
اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود
هرچند مزحک هست و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود
اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود
این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیری است بی نشانه که از شست می رود
بی راهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رسد

300

¦

بیایید اینگونه اعتراضمان را به 300 اعلام داریم
http://300themovie.info
**********
اطلاعات بیشتر

زندگی زیباست

¦

زندگي چيزيست تلخ و نامطبوع اما زيباسازي آن کاريست نه چندان دشوار

براي ايجاد اين دگرگوني کافي نيست که مثلا 200 روبل در لاتاري ببري يا به اخذ نشان ((عقاب سفيد )) نايل آيي و يا با زيبا رويي دلفريب ازدواج کني يا به عنوان انساني خوش قلب شهره دهر شوي .

براي اينکه مدام احساس خوشبختي کني بايد:

اولا از انچه داري راضي و خوشنود باشي ، ثانيا اين انديشه که ((ممکن بود بدتر از اين شود)) احساس خرسندي کني و اين کار دشواري نيست :
وقتي قوطي کبريت در جيبت آتش مي گيرد ، از اينکه جيب تو پر از انبار باروت نبود خوش باش رو خدا رو شکر کن

وقتي عده اي از اقوام فقير بيچاره ات به ويلاي ييلاقيت مي آيند ، رنگ رخسارت را نباز ، بلکه شادماني بر آر که جاي شکرش باقيست که اقوام امده اند ، نه پليس ...

و خدا رو شکر کن که نه خوک هستي ، نه زاغ ، نه خرس کولی هاي دوره گرد

پايکوبي کن که نه شل هستي ، نه کور هستي . نه کر ، نه لال هستي و نه مبتلا به وبا

هلهله کن که در اين لحظه روي نيمکت متهمان ننشسته اي و يا روياروي طلب کار نايستاده اي

اگر در محل نه چندان پرت سکونت داري از اين انديشه که ممکن بود محل سکونتت پرت تر و دور افتاده تر از اين باشد شادمان باش

اگر با ترکه توس به جانت افتاده اند هلهله کن که خوشا به حالم که با گزنه به جانم نيفتاده ا ند

اگر زنت به تو خيانت ميکند ، دل به دين خوش دار که به تو خيانت مي کند ، نه به مام ميهن.

***************

داشتم جلد 2 مجموعه آثار چخوف رو می خوندم اینمطلبش قشنگ بودم می زارمش اینجا

گلی به جمال مدیران سیاسی ورزش

¦

بالاخره تمامی تلاشها هم به نتیجه نرسید و کنفدراسیون آسیا رای به محرومیت استقلال داد
در مورد این موضوع می توان کلی مطلب نوشت و به یک نتیجه گیری کلی دست یافت
محرومیت استقلال نتیجه معضلات عمیق ورزش ایران می باشد وضعیتی که سیاسیون به صورت عمده برای جناح هاشون تدارک دیدن و اونهایی که جزء حامیانشون بودند رو به نوعی باید از خجالت سهم خواهی شون در می آمدند
که در این میان ورزش کشور و به خصوص استقلال قربانی بارز اون بود
از انتصاب علی آبادی(بیچاره دکتر دادکان حق داشت که می گفت کسانی اومدن سر کار که نمی دونن فوتبالو چند نفری بازی می کنن) تا انتصاباتی که علی آبادی انجام دادند.
علی آبادی گفته که تمامی عوامل دخیل در این امر باید اخراج شوند ولی کسی نیست که بگه اولین نفری که باید استعفا بده یا اخراج بشه شمایین
نجف نژاد هم که الان توپو داره به زمین حریف می فرسته و کسی از هیءت رئیسه استقلال داره بد و بیراه می گه و مثلا که من اختیارت انچنانی نداشتم و آلت دست هیءت مدیره بودم آخه آدم حسابی تو که قدرت نداشتی چرا اینجا موندی و میلیون ها هوادار رو شکوندی
جواب ما رو کی باید بده؟ تو که عرضه نداشتی می تونستی استعفا بده و حالا هم استعفا به درد خودت می خوره
*************
مطالب بالا رو یهویی نوشتم و تقریبا هم عصبانی بودم ولی چه فایده تا بود همینه که هست
خانه از پای بست ویرانه

برندگان اسکار 2007 مشخص شدند

¦

بالاخره برندگان اسکار مشخص شدند به لسیت زیر
بهترین کارگردان بالاخره به مارتین اسکورسیزی رسید













بهترین فیلم The Departed



بهترین بازیگر نقش اول: فارست ویتاکر


بهترین بازیگر مکمل مرد: الن ارکین


بهترین بازیگر زن:هلن میرن


بهترین بازیگر مکمل زن: جنیفر هادسون


بهترین فیلم نامه :Little Miss Sunshine
بهترین فیلم خارجی:Leben der Anderen

اطلاعات بیشتر در اینجا و اینجا

یک روز در دانشگاه

¦

رفتم ساری واسه ثبت نام کارشناسیه ناپیوسته کامپیوتر (هنوزم یه نوع دلهره از ورود به این مکان را در خودم احساس می کنم)یه فیش ناقابل!!! واسه شهریه ثابت گرفتن و یه فیش دیگه به مبلغ 50،000تومان هم واسه زبرجد!!! ما که نفهمیدیم چیه اما می گفتن مستقیم می ره به جیب این آقا
واسه نهار رفتم سلف یه پسری با پدرش اومده بود واسه ثبت نام تربیت بدنی خیلی عصبی بود همش به باباش می گفت که بریم و از خیرش بگذریم خیلی شهرش گرانه اما باباهه همش پرش رو دلداری می داد(واقعا از باباهه خوشم اومد)
یا پدری بود که دخترش رو آورده بود واسه ثبت نام، کارمند بود، دلیل جالبی واسه گرونیه شهریه داشت می گفت اینا ترفند بالانشیناس همشون می خوان که ما سرمون گرم باشه و فکر دیگری به سرمون نزنه
چند وقته که این حرفو زیاد می شنویم شایدم راست می گه
هممون به روز مرگی دچار شدیم و به فکر گذران زندگیمونیم پدرانمان همش کار می کنن و چک و بدهکاریو ... تا بتونن زندگی رو بچرخونن و جوانان هم همش بیکارن و دچار نوعی سرخوردگی که چرا با این همه زحمتی که کشیدیم و هزینه هایی که متحمل شدیم بیکاریم و یا باید به مناطق دوری برن تا کاری براشون پیدا بشه ...
پس کی می تونه به فراغت و سایر کارها بپردازه
واقعا که مردمان ما دچار روزمرگی شدن

روزنوشت

¦

بعد از چند مدت دوباره اومدم اينجا گر چه چند وقتيه اينجا ننوشتم اما هميشه به فكر نوشتن در اینجا بودم

- وبلاگمو به نسخه جديد بلاگر انتقال دادم و اگه ارادت ياريم كنه قالبشوم عوض خواهم كرد

- لينكدونيه سايتم رو ايجاد كردم اما هنوز اينجا نزاشتمش (لينكدوني جديد يك پزشك خيلي قشنگه )

- پيشنهاد مي كنم پزشكهاي وبلاگ نويس (يك پزشك و آبی خاکستری سیاه ) رو از دست نديد و همچنين اگه به سياست و روزنامه نگاري علاقه مند هستيد به حاجي واشنگتن يه سر بزنيد مطمئنم پشیمون نمی شین

- اينوم اگه نگم مي ترگم يه جا خونده بودم كه يكي از دلايل پيشرفت ژاپن نداشتن سنته

- رو كاغذ يه چند تا پست اماده كردم حالا بزودي ميارم رو وبلاگم

دانشگاه آزاد واحد ساری نبود ما رفتیما

¦

خوب ما هم که واسه کارشناسیه ناپیوسته امتحان داده بودیم قبول شدیم
دانشگاه آزاد واحد ساری
هم خوشحالم هم ناراحت
فکرشو بکن با کلی خرج و مخارج و دردسر های مخصوص خودش
اصلا نمی دونم چرا می خوام برم دانشگاه واقعیتش دارم حماقت می کنم؟ که چی؟ لیسانس بگیرم تا مثلا یه جایی استخدام بشم؟ اصلا دوست ندارم وارد شبکه پر پیچ و خم دولت بشم
اما هنوز هم این اعتماد به نفسو ندارم که از ادامه تحصیل دست بکشم از این تحصیلی که هیچی بارت نمی کنه فقط می تونه برات هزینه
داشته باشه
کاش می شد به جا هدر دادن عمرم تو این دانشگاه تو این دو سال می رفتم چنتا زبان برنامه نویسی رو فول می شدم ومی تونستم شبکه یاد بگیرم تا بتونم به صورت خصوصی ادامه بدم اما نمیشه نمی دونم چرا؟