زندگي چيزيست تلخ و نامطبوع اما زيباسازي آن کاريست نه چندان دشوار
براي ايجاد اين دگرگوني کافي نيست که مثلا 200 روبل در لاتاري ببري يا به اخذ نشان ((عقاب سفيد )) نايل آيي و يا با زيبا رويي دلفريب ازدواج کني يا به عنوان انساني خوش قلب شهره دهر شوي .
براي اينکه مدام احساس خوشبختي کني بايد:
اولا از انچه داري راضي و خوشنود باشي ، ثانيا اين انديشه که ((ممکن بود بدتر از اين شود)) احساس خرسندي کني و اين کار دشواري نيست :
وقتي قوطي کبريت در جيبت آتش مي گيرد ، از اينکه جيب تو پر از انبار باروت نبود خوش باش رو خدا رو شکر کن
وقتي عده اي از اقوام فقير بيچاره ات به ويلاي ييلاقيت مي آيند ، رنگ رخسارت را نباز ، بلکه شادماني بر آر که جاي شکرش باقيست که اقوام امده اند ، نه پليس ...
و خدا رو شکر کن که نه خوک هستي ، نه زاغ ، نه خرس کولی هاي دوره گرد
پايکوبي کن که نه شل هستي ، نه کور هستي . نه کر ، نه لال هستي و نه مبتلا به وبا
هلهله کن که در اين لحظه روي نيمکت متهمان ننشسته اي و يا روياروي طلب کار نايستاده اي
اگر در محل نه چندان پرت سکونت داري از اين انديشه که ممکن بود محل سکونتت پرت تر و دور افتاده تر از اين باشد شادمان باش
اگر با ترکه توس به جانت افتاده اند هلهله کن که خوشا به حالم که با گزنه به جانم نيفتاده ا ند
اگر زنت به تو خيانت ميکند ، دل به دين خوش دار که به تو خيانت مي کند ، نه به مام ميهن.
***************
داشتم جلد 2 مجموعه آثار چخوف رو می خوندم اینمطلبش قشنگ بودم می زارمش اینجا
0 comments:
Post a Comment