باز همه چيز مثل هم است
حرف هاي دلمان در سايه هاي ترديد جان مي دهند
و عشق ،
در سر بالايي زندگي از نفس مي افتد
و من بي تو ...
باز همه حرف ها يك جور شده
بهانه ها تازه نيست ، آنها هم كهنه شده اند
و كينه اي قديمي ، كه تنها آن تازه تر مي گردد
آزارم مي دهد اين كينه و نفرت
در سلول انفرادي ذهنم بارها دارش زدم
نمي ميرد !
چشم هايم را از خواب پس مي گيرم
در خواب هم مي بينم
سلول انفرادي ، تا ابد تنهايي ، همه و همه را
خواب و بيداري برايم رويايي بس ابلهانه است
وجودي كه پشيزي نمي ارزد
همان سلول انفرادي برايش خوب است !
باز همه چيز مثل هم است
مرگ و تولد هم تكراري است
مرگ با شيون
تولد با لبخند
همه چيز مثل برگ هاي دفتر نقاشي ام تكراري است
همه تصوير سپيدي از يك رويا
مثل برگ هاي دفتر نقاشي ام همه چيز تكراري است
حتي او كه با وجودش هست بودم و بي وجودش مست
او نيز تكراري است
0 comments:
Post a Comment