فراموشی احساس

¦

گاهي شايد به‌تر باشد احساس‌مان نسبت به آدم‌ها را فراموش کنيم؛ نه خود آن‌ها را.



جیمیلم باز نمی شه

¦

جی میلم باز نمی شه امروز روزه خاصیه؟!!


برای روز مادر

¦

مادرم روزت مبارک
ميشــــه اسـم پاکتو
رو دل خـــــدا نوشت
ميشه با تو پر کشيد
تــــوي راه سرنوشت
ميشـــه با عطـر تنت
تا خــــود خـدا رسيد
ميشــه چشــم نازتو
رو تن گلهــــا کـشيد
مادرم جـــــونم فـدات
برم قــــربــون چشات
تو اگــــــــه نگام کني
جون ميدم واس نگات
.................
شايان نجاتي


قصه بی سامانی من

¦

من به بی سامانی
باد را می مانم
من به سرگردانی
ابر را می مانم
من به آراستگی خندیدم
من ژولیده به آراستگی خندیدم
سنگ طفلی ، اما
خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت
قصه ی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان می گفت
باد با من می گفت :
" چه تهیدستی مرد "
ابر باور می کرد
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه می بینم ، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
......


و بهاری دیگر...

¦

خلاصه بهارى دیگر
بى حضور تو
از راه مى‏رسد، ...

و آن‏چه كه زیبا نیست زندگى نیست
روزگار است،

گُل نیلوفر مردابه این جهانیم
و به نیلوفر بودن خود شادمانیم،
سقفى دارد شادكامى
كف ناكامى ناپدید است.

هر رودخانه‏اى به دریاچه خود فرو مى‏ریزد
به حسرت زنده رود ...

سال نو مبارک