تابستان و شروعی دیگر

¦

خوب 8 تیر امتحاناتم تموم شده البته به خیر و خوشی






دیشبم که تیم محبوبم اسپانیا بالاخره طلسم شکنی کرده و قهرمان شد گرچه دیوید ویلا نبود اما واقعا حقشون بود که ببرند ، آلمانو هیچ وقت نمی شه دست کم گرفت ، واقعا تیم همیشه قوی هستش اما کسی نمی تونه قدرت ماتادورها رو ندیده بگیره مخصوصا با کاسیاس و ویلا





واسه تابستانم اگه خدا بخواد یه پروژه طراحی وب سایت رو که خیلی وقته تو فکرشم می خوام شروع کنم ، تدریس تو اموزشگاه رو هم دارم
اگه بتونم و اراده یاری کنه واسه ارشد باید شروع کنم , کلاس زبان ، و کلی کارای دیگه
البته اگه بشه



اما آنچه پیش از وداع ناگفته ماند این بود:
آرزو دارم کسی را بیابی که آنچنانکه دوست ات داشتم دوست ات بدارد ...

جاده

جاده

خدا گریه ی ی مسافر رو ندید
دل نبست به هیچ کس و دل نبرید
آدم رو برای دوری از دیار
جاده رو برای غربت آفرید
جاده اسم منو فریاد می زنه
میگه امروز روز دل بریدنه
کوله باری که پر از خاطره هاس
روی شونه های لرزون منه
از تموم آدمای خوب و بد
از تموم قصه های خوب و بد
چی برام مونده به جز یه خاطره
نقش گنگی تو غبار پنجره
جاده آغوششو وا کرده رام
منتظر مونده که من باهاش بیام
قصه ی تلخ خداحافظی رو
می خونم با اینکه بسته هست لبام
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ی عشق ها و دلبستگی ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده
فریاد می زنه
بیا
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ی عشق ها و دل بستگی ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده
فریاد می زنه
بیا