یک روز در دانشگاه

¦

رفتم ساری واسه ثبت نام کارشناسیه ناپیوسته کامپیوتر (هنوزم یه نوع دلهره از ورود به این مکان را در خودم احساس می کنم)یه فیش ناقابل!!! واسه شهریه ثابت گرفتن و یه فیش دیگه به مبلغ 50،000تومان هم واسه زبرجد!!! ما که نفهمیدیم چیه اما می گفتن مستقیم می ره به جیب این آقا
واسه نهار رفتم سلف یه پسری با پدرش اومده بود واسه ثبت نام تربیت بدنی خیلی عصبی بود همش به باباش می گفت که بریم و از خیرش بگذریم خیلی شهرش گرانه اما باباهه همش پرش رو دلداری می داد(واقعا از باباهه خوشم اومد)
یا پدری بود که دخترش رو آورده بود واسه ثبت نام، کارمند بود، دلیل جالبی واسه گرونیه شهریه داشت می گفت اینا ترفند بالانشیناس همشون می خوان که ما سرمون گرم باشه و فکر دیگری به سرمون نزنه
چند وقته که این حرفو زیاد می شنویم شایدم راست می گه
هممون به روز مرگی دچار شدیم و به فکر گذران زندگیمونیم پدرانمان همش کار می کنن و چک و بدهکاریو ... تا بتونن زندگی رو بچرخونن و جوانان هم همش بیکارن و دچار نوعی سرخوردگی که چرا با این همه زحمتی که کشیدیم و هزینه هایی که متحمل شدیم بیکاریم و یا باید به مناطق دوری برن تا کاری براشون پیدا بشه ...
پس کی می تونه به فراغت و سایر کارها بپردازه
واقعا که مردمان ما دچار روزمرگی شدن

0 comments: